تکرار کن غرب، غربت، غریب و نظارهگر اشک مادر شهید صبوری باش که در ارتفاعات سومار، همانجایی که بهروزش پر کشیده است، او را صدا میکند و تو به اتفاق آنجا نظارهگر هستی و درونت آتش میگیرد که چقدر غریب افتادهای...
چندی پیش بود که از غرب نوشتم و از اشکهای مادر شهید صبوری جایی که باید بارها تکرار کنیغرب، غربت، غریب
و خدا را شکر که قلب مادر پس از 31 سال آرامش گرفت، اما بازهم حرفهایش دل را آتش میزند:
"الآن داماد کوچک من در حالی برگشته است که من فقط یک بند انگشتش را میخواستم. امروز به من میگویند که یک تا دو کیلو از استخوانهای او بازگشته است. قلبم در تمام این 31 سال برای بچهام میتپید اما اکنون آرام شدهام و انگار بر روی آتش، آب ریخته باشند. حالا میتوانم بروم فرزندم را ببینم و مزارش را زیارت کنم. امروز دوباره به خانه میروم و برای او حنابندان میگیرم. من برای پیدا شدن پسرم عزا نمیگیرم..."
لباسهای خادم الشهداییمان برای خودش سوژهای بود. همه لباسها در یک اندازه بود و خوشبختانه به تن بعضیها بچهها میآمد، البته دو برابر من قد و وزنشان بود!
بعضی بچهها تونسته بودند از این طرف و آن طرف لباس هماندازه خودشان را گیر بیاورند، بعضی بچهها هم قید لباسها را زدند و اگه لباس خاکی با خود آورده بودند همانها را میپوشیدند.
ما هم مانده بودیم چه کار کنیم؛ قید همه چیز را زدیم و پیراهن را پوشیدیم و آستینها را چند لایه تا کردیم و زدیم بالا، شلوار هم که جای تعریفش بماند! خلاصه برای بعضیها شده بودیم سوژه خنده!
دیروز یک داستان داشتم از شهید گنجی و شهید آوینی میخوندم که یاد این خاطره که تعریف کردم افتادم.
****
شهید گنجی خطاب به شهید آوینی گفت:
حاج مرتضی! دیگر باب شهادت هم بسته شد
شهید آوینی در جواب گفته بود:
نه برادر،
شهادت لباس تک سایزی است که باید تن آدم به اندازه آن در آید
هر وقت به سایز این لباس تک سایز درآمدی، پرواز میکنی، مطمئن باش...
****
داشتم با خودم فکر میکردم که این قضیه لباسهای تک سایز بیحکمت هم نبوده!
میخواسته بهمون بفهمونه که این لباس هنوز به تن شما گشاده!
فقط یک حرف باقی میمونه، کاشکی یک روز این لباس تک سایز هم به ما بخوره!
مطلب پیش رو، یادداشتی است که در شماره 73 "حیات" به چاپ رسیده است. در این یادداشت به برخی آسیبهایی که در فعالیتهای دانشجویی در دانشگاه خودمان و در جنبشهای دانشجویی دیگر دیدهام اشاره شده است.
نگاهی آسیبشناسانه به جنبشهای دانشجویی
جنبش دانشجویی، یکی از مهمترین موضوعاتی است که به ویژه در این روزها باید مورد بررسی قرار گیرد. بر ما است که از نقش جنبش دانشجویی و اهمیت پویایی آن غافل نشده و تلاش کنیم تا بار دیگر جنبش دانشجویی به جایگاه اصلی خود بازگردد.
یکی از مهمترین موضوعات در بررسی یک مجموعه و گروه، بررسی آسیبهای آن است، زیرا اگر این آفتها مشخص نگردد، این امکان میرود که مسیر حرکت آن در جهتی ادامه یابد که با اهداف ابتدایی آن سازگار نبوده و باعث انحراف آن گردد. جنبش دانشجویی از ویژگی شور و نشاط جوانی برخوردار بوده اما چه بسا برخی غفلتها باعث شود که همین ویژگیهای مثبت، آثار منفی در فعالیتهای یک جنبش دانشجویی داشته باشد. در اینجا به برخی از مهمترین آسیبها اشاره شده است. جلوگیری از دلخوریهای تشکلها ما را بر آن داشت تا از ذکر مصادیق پرهیز کنیم.
افتادن در دام بازیهای سیاسی احزاب
یکی از آسیبهای جنبش دانشجویی حرکت در مسیر طراحی شده احزاب و بازی کردن در میدان سیاسی آنها میباشد. در جریانات سیاسی بسیار دیده شده که جنبش دانشجویی در مسیر مدنظر احزاب و گروهها، و برخی جریانات خاص حرکت کردهاست. رهبری معظم نیز بسیار تاکید بر دوری جنبشهای دانشجویی از بازیهای سیاسی دارند: «جنبش دانشجویی حزب نیست، هدف احزاب رسیدن به قدرت است و این مقصد، مطلقا هدف جنبش دانشجویی نیست و لذا استفاده از دانشجویان برای رسیدن به قدرت، به هیچ وجه روا نیست.» (دیدار با دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، 24/9/1387)
فراموشی آرمانها
در محیط دانشجویی آرمان و آرمانگرایی یکی از شاخصههای اصلی و ملموس است. اگر دانشجو و تشکلهای دانشجویی دید آرمانگرایانه خود را تقلیل داده و آنها را به فراموشی بسپارند میتوان گفت نیروهای محرک حرکت خود در جهت پیشرفت و تاثیرگزاری را به فراموشی سپردهاند. جامعه دانشجویی بدون آرمان یک جامعه مرده و بیروح است و نباید اجازه داد برخی مسائل باعث بیتوجهی به آرمانهای متعالی در محیط دانشجویی شود.
به بهانه ورود به ماه پایانی سال حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی:
حالا که وقت دست به قلم شدن نیست! دست باید نگه داشت برای یک ماه دیگر. آنجا که حنجرهها برای سخنرانی آماده است و قلمها نفس تازه برای نگاشتن دارند...
بگذار تا نام سال مشخص شود و آنگاه بنویس، بگذار تا شعارها گفته شود و آنگاه از وظیفه بگو، بگذار تا بنرهای رنگارنگ قامت راست کنند و آنگاه از کارهای جهادی در تحقق امر مولا دم بزن، بگذار تا کلیدواژهها مشخص شود و آنگاه کار علمیات را شروع کن و بگرد که چند بار در کلام بزرگان این واژه آمده است!
حال بگذار به یادمانشهدا برویم و عهد تازهای با شهدای آنجا داشته باشیم، همانهایی که از ما میخواستند گوش به فرمان باشیم. حال بگذار به پابوس ولی نعمتمان رویم و از نزدیک سخن مولا را بشنویم و در شکوه ولایتمداری فریاد زنیم که ما همه گوش به فرمان توئیم...
حالا سکوت کن که حماسهای با شکوه آفریدهایم از جنس نرمش، سازش و خدا را شکر که رسیدهایم به آرامش! سکوت کن که حماسههای اقتصادیمان خود فریاد میزنند، در همین نزدیکی، در بین صفها در پی یک سبد کالا!
حالا سکوت کن که فقط حرف زدهای و بار آن را مردمی بی ادعا به دوش کشیدهاند و تو در سالن در بین همین صندلیها حماسه خواب به راه انداختهای، در همین نزدیکی در همایش حماسه اقتصادی!
اسفند نشان کهنگی سال است و انگار همراه این کهنگی همهچیزمان لایه غبار و کهنگی میگیرد و در این غبار کهنگی دیگر مجال حرف زدن نیست، بگذار تا سال نو شود و نفسم تازه، آنگاه مجال برای حرف زدن بسیار است و مجال پاسخگویی فراوان. حالا وقت جواب است، باید سکوت کرد...