در امتداد خون

در امتداد خون

اگر در امتداد خون حرکت کنیم راه و عرصه مبارزه را گم نخواهیم کرد ...
امروز وظیفه ماست تا با قلم خود از خون های ریخته شده و آرمان‌های آنها دفاع کنیم
تا روزی که وعده داده شده است...

***********

»علی سلیمانی
»دانشجوی دوره نهم معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیه السلام
» سردبیر سابق ویژه‌نامه «حیات خلوت»
» سردبیر سابق ماهنامه فرهنگی سیاسی «حیات»
» مسئول واحد نشر و عضو شورای مرکزی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۲۴ منت!

آخرین نظرات

تابلوی تعلیق!

چهارشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ


عادت کرده بودیم هر از چند گاهی از یک دستاورد رونمایی شود...

اما تدبیرشان بر این رو که امروز تابلوی تعلیق را برای آرمیتا و علیرضا رونمایی کنند...

راهی که پایش خون ریخته شده باشد پلمپ نخواهد شد...

این راه ادامه دارد، در امتداد خون شهدای هسته‌ای... 


پ‌ن: سلمان کدیور در وبلاگ خودش شعر زیبایی رو نوشته بود...

سلام آقای تدبیر

آقای امید

آقای هورا

آقای شعار

سی دی ات مبارک

چشمانمان روشن


تو امروز می خندی و من

این شاعر گریان

شعر سپیدم را

سیاه می سرایم

تا اعلام عزای خصوصی کنم!

و کامم را

به حلوای مرگ احمدی روشن

که همین امروز کشته شد

تلخ کنم!

امروز همه خوشحالند

از اوباما و نتانیاهو گرفته

تا همین حاجی شهرمان

که سجده شکر کرد

"خدا را شکر امروز

بنز ارزان می شود"

و دلّالی که فریاد می زد:

"تا مرغ ازان هست

زندگی باید کرد"

و شلیته ای خنده که

" ساپورت پوستی

با نخ بیست درصد چند؟"


بخند!

به آرزویت رسیدی

دیگر

سانتریفیوژها نمی چرخند

سانتریفیوژها

از پشت تیر خورده اند

و امروز آمانو

دهان معصومشان را پلمپ کرد

تا کیک زرد دهیم و

اُوره(!) بسازیم هر دم!


خیالتان تخت

سانتریفیوژها

آرام

در تابوت مصلحت خفته اند!

تا شما هر روز

به رقص ثانیه ها بچرخید

و برایشان

فاتحه سعدآباد بخوانید!

خیالتان راحت

خِرخِرهء قُم

در دست نیویورکی هاست

با آن لبخند های شیرین و

ریش های پرفسوریشان!


نگران خزانه خالی نباش

قرار است بابا کری

یک مشت دلار کثیف

به قیمت تحفه نطنز

برایتان حواله کند قسطی

تا خزانه چشم های ما

لبریز شود از درد!

دیگر غم مخور

هل من ناصرت را شنیدند

روزگار کشور سیاه نیست!

سیاه

حال پدرم بود

-هم او که هشت سال خردل ساخت برلین را خورد -

هم او که امروز روی ویلچر

نوش داروی ساخت مرکل را تُف کرد

و اندکی بعد

با دیدن فردوی خاموش

تشنج کرد و لحظه ای جان داد!

سیاه

روزگار مادر بود

که گوشه روسری در دهان می برد

تا دشمن

صدای دردش را نفهد آقا!

سیاه

حال مردم خان العسل است

که توله سگ های سعودی ز این پس

بیشتر زهر خورشان خواهند داد

سیاه

حال زنان الزهرا است

که قرار است

پشت دروازه های سوخته شهر

به دیوار تاریخ

میخکوبشان کنند!

سیاه

حال شعر سپید من است

که قصد انتحار

میان خفته ها کرده است!


چه زمستان عجیبی

دست ها در جیب

به ترس خروج

دهان ها بسته

ز سوز سکوت

زبان ها مسلول

ز بیم یک فریاد

و چشم ها افتان

چو کور یک بی داد!

*

چه زمستان عجیبی

با نه دی شور گیرد و

در سی دی

مُهر بر دهانش کوبد!

چه زمستان عجیبی

تمام سروها یخ بسته و

پسته های رفسنجان

شکوفه داده اند امروز!

چه زمستان عجیبی

۹۲/۱۱/۰۲ موافقین ۲ مخالفین ۰
علی سلیمانی

نظرات (۱)

سلام
شعر خیلی عالی بود.
یاد شعار هوا بس ناجوانمردانه سرد است انتخاباتی روحانی افتادم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی